روژانروژان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

ماجراهای آبجی، داداشی

فرشته های زندگی ام دوستتان دارم از صمیم قلب و با تمام وجود

شلغم

1390/8/18 16:09
نویسنده : مامانی
206 بازدید
اشتراک گذاری

دخملم سرما خورده. مامان عیزم براش سوپ شلغم تجویز کرد.

براش سوپ پختم ولی شلغم نداشتم به بابا سفارش دادم اومدنی شلغم بخره.

شلغمها که رسید مشغول شدم به پوست کندن. کارم تموم نشده بود که روژان و باباش اومدن.

روژان نگاهی به شلغم های پوست کنده انداخت و گفت: به به.نیشخند

خندیدم و گفتم آره می خوای مامان؟ماچ

دستش رو به طرفم دراز کرد. یه دونه از شلغم های پوست کنده رو شستم و دادم دستش.

بابا با نگرانی پرسید ضرر نداره. نگران گفتم: نه خامش بیشتر فایده داره.

تا ما با هم چونه بزنیم دخملی دو تا گاز گنده به شلغمش زده بود.

خوشحال شدم که دوست داره. لبخند کارم که تموم شد بابا هم شلغمی گاز گازی رو برام پس آورد گذاشتم شون تو بخار پز و و قتی آماده شد خورد کردم ریختمش توی سوپ دخملی.

موقع شام سر سفره سوپ دخمل رو هم آوردم.

لقمه اول رو که خورد تف کرد بیرون.سبز

یعنی چی؟ چرا اینطوری کرد.متفکر

چند بار دیگه هم سعی کردم اما دخمل کارش رو تکرار می کرد. گفتم شاید گرسنه نیست واگر نه از شلغم که خوشش اومده بود.

با خودم گفتم شاید گرسنه نیست.متفکر غذاش رو گذاشتم کنار و مشغول غذای خودم شدم. اومد جلو و گفت: به به.

سوپ رو که آوردم فرار کرد.

یه کم از غذای خودم بهش دادم دوباره اومد سر سفره و شروع کرد به خوردن. یه تیکه نون برداشت و همونطور که می گفت نون یه گاز بهش زد. یه تیکه هم گذاشت تو دهن من.

این شد برام سوال که چرا سوپ نمی خوره؟سوال

تنها فرقی که سوپم کرده بود شلغم پخته بود.

یکم شلغم پخته رو جدا کردم و بدون این که متوجه بشه تو لقمه اش گذاشتم. لقمه رو تف کردسبز و دوباره فرار کرد. تازه فهمیدم که:

دخملی شلقم پخته دوست ندارـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!سبز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)