تولد پیشکی:)
جمعه برای دخمل تولد پیشکی گرفتیم اونم چه تولدی.
و چرا پیشکی؟ چون تولد دخملی میافته شب تاسوعا واسه همین ما پیش دستی کردیم و دو هفته وزدتر تولد گرفتیم.
همه اومده بودن دای و عمه و عمو های خودش. دای و عمه و عمو و خاله های من. دختر خاله ها و دختر دایی ها
پسر عمو و پسر عمه ها با همسر و بچه هاشون.
دخمل خیلی خوشحال بود و مشغول بازی با همه کلی بچه دورش بود و می خواست باهاشون بازی کنه.
چیه خبر بود اون روز خونه مامان عزیزم.
خونه خودمون که کوچولوه واسه همین مهمونی رو گرفتیم اونجا.
مامان بزرگ دخمل و مامان بزرگ من هم اومده بودن.
جای عزیز خیلی خالی بود.
دخملی صبح ساعت 10 بلند شد و شروع کرد به شیطنت. مشغول بود تا عصر هر کاری که کردم نخوابید که نخوابید.
چون مهمونها دیر اومده بودن نهار رو ساعت 3 بعد از ظهر خوردیم و تازه ساعت چهار خواستیم کیک ببریم که...
کمه دخمل خوابش برد. اونم چه خوابی.
هر کاری کردیم بیدار نمی شد. برنامه قرار بود ساعت 4 تموم بشه و حالا ساعت 4:30 بود و هنوز کیک رو هم نبریده بودیم. همه دیرشون شده بود و دخمل بیدار نمی شد.
دیگه کاری نمی شد کرد مادر بزرگ اومد سراغ روژان و همون طور که نازش می کرد صداش کرد. اما ...
بغلش کردم که چشم هاش رو باز کرد و شروع کرد به .
دادمش بغل مامان عزیزم تا یه دور باهاش بزنه شاید که خواب از سرش بپره. یه دقیقه نکشید که دخمل رو دوباره دخمل رو پس آورد اما چطوری؟
خدایا آخه چه کار کنم گفتم کیک رو بیارید تا من بیدارش کنم. همین طور که تو فکر بودم چکار کنم
دیدم خواب آلود به اسبش نگاه میکنه.
آخه اسب قرمزش رو خیلی روست داره..
سریع اسبش رو آوردم کنار رختخوابش. خندید و نشست.
یه کم که با هاش بازی کرد خوب خواب از سرش پرید و تولد آغاز شد.
خلاصه کیک و نهار و شعرتولد و یه عالمه کادو.
البته بیستر کادو ها لباس بود. چند تا اسباب بازی و کمی هم پول.
لیست بچه هایی که تو تولد شرکت داشتن. از کوچیک به بزرگ به شرح زیر می باشد
1. سما سادات.
2. پویان.
3. محمد.
4. مانی.
5. محمد رضا.
6. علی.
7. ارشان.
8. فهیمه.
9. محدثه.
10. شهداد.
بچه ها تو تولد همه یه بوق داشتن با یه کلاه و یه فشفشه. همه این شکملی بودن
وسط خونه می دویدن و خوش حالی می کردن.