روژانروژان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

ماجراهای آبجی، داداشی

فرشته های زندگی ام دوستتان دارم از صمیم قلب و با تمام وجود

ماجرای داداشی و هفت سین عید ۹۷

1397/1/10 1:14
نویسنده : مامانی
138 بازدید
اشتراک گذاری
امسال اولین عیدی هست که داداشی از جریان عید یه چیز هایی متوجه شده.

مخصوصاً علاقه خاصی پیدا کرده به ماهی سفره هفت سین مون.

یه ماهی جنگجوی آبی خوشگل و کوچولو.

میاد می ایسته کنار تنگ ماهی میگه من اذا(غذا) بدم؟

میگم نمیشه اما دست بردار نیست که نیست.

امروز مشغول مرتب کردن اتاق آبجی خانم بودیم که یک هو داداش با هیجان دوید تو اتاق گفت: مامانی اخما می خوله.

گفتم: کی خرما می خوره؟

ـ مایی اُخما دادم.

اول فکر کردم خرما کجا بود؟ بعد گفتم به ماهی خرما دادی؟

ـ بله، اُخما می خوله.

یکهو یاد سنجد های سفره افتادم.

دویدم سمت سفره دیدم این داداش وروجک یک مشت سنجد برداشته ریخته  تو تنگ ماهی.

خدایا به من صبر و عقل و علم بیشتر بده تا بتونم از پس این وروجک ها بر بیام.

پ ن. راستی داداش رو دارم از پوشک میگیرم. تلاش زیادی نخواست خدا رو شکر. ظرف دو روز یاد گرفته. الهی شکرت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

sam
10 فروردین 97 1:26
سفر هفت سین قشنگیه. 👏👏👏👌👌👌