بروووووو... 😒
بخاطر مدرسه آبجی خانم شبا ۹ می خوابیم که بزنیم ۶ صبح بیدار بشیم.
اما امشب با این که مثل هر روز داداشی ظهر خوب خوابیده بود اما خیلی خواب آلوده.
واسه همین خودش اومد تو رختخواب و گفت لالا...
ما هم گفتیم چشم و طبق رسوم قدیم داداش رو گذاشتیم رو پا مون.
اما بابا شوخی اش گرفته و هی با بچه ها صحبت می کنه.
دَب بعیر، آب عوب بیعینی. (همون شب بخیر، خواب خوب ببینی خودمون).
رهام اینو گفت و روش رو کرد به سمت کمد دیواری اما بابا هنوزم نرفته.
برو دیده...
بابا: جاااااان؟
برو دیده... لالا بده.
مکالمه آخر داداش با من و بابا.
بابا همینجوری که میرفت بیرون گفت: میدونی چند نفر دوست دارن همین الان من پیششون باشم. ️
بروووووو...
بابا: ای پسر وروجک
خوابش می آد دیگه بابایی درکش کن لطفاً.
الان هم با اجازتون خواب خواب خواب... ️️️️
اما امشب با این که مثل هر روز داداشی ظهر خوب خوابیده بود اما خیلی خواب آلوده.
واسه همین خودش اومد تو رختخواب و گفت لالا...
ما هم گفتیم چشم و طبق رسوم قدیم داداش رو گذاشتیم رو پا مون.
اما بابا شوخی اش گرفته و هی با بچه ها صحبت می کنه.
دَب بعیر، آب عوب بیعینی. (همون شب بخیر، خواب خوب ببینی خودمون).
رهام اینو گفت و روش رو کرد به سمت کمد دیواری اما بابا هنوزم نرفته.
برو دیده...
بابا: جاااااان؟
برو دیده... لالا بده.
مکالمه آخر داداش با من و بابا.
بابا همینجوری که میرفت بیرون گفت: میدونی چند نفر دوست دارن همین الان من پیششون باشم. ️
بروووووو...
بابا: ای پسر وروجک
خوابش می آد دیگه بابایی درکش کن لطفاً.
الان هم با اجازتون خواب خواب خواب... ️️️️
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی