روژانروژان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

ماجراهای آبجی، داداشی

فرشته های زندگی ام دوستتان دارم از صمیم قلب و با تمام وجود

سیب سرخ و سفید

1396/6/7 22:36
نویسنده : مامانی
112 بازدید
اشتراک گذاری
پیش نمایش مطلب شما :

امروز داداشی خیلی بهونه می گرفت.
آخه دارم بطور نا محسوس از شیر می گیرمش.
یعنی وقتی شیر می خواد حواسش رو با یه چیز دیگه پرت می کنم تا یادش بره چی می خواست اما هنوز بهش اصرار نمی کنم که نمیشه بخوری.
فقط تا حد امکان حواسش رو پرت میکنم.
خلاصه این که امروز عصر غر میزد و می گفت: مِمنو... (یعنی شیر می خوام)
گفتم: آها، میوه... سیب بدم؟
گفت: دیب...
رفتم آشپزخانه و یک سیب رو براش قاچ کردم و دارم دستش.
مشغول خورد کردن سیب برای روژان بودم که دوباره صدای غرغر داداشی بلند شد.
بعد هم صدای باباجون اومد که می گفت: من نمی فهمم چی می گی. برو به مامانت بگو.
اومد سراغ من و شروع کرد به داد و فریاد که: دَد دُده... دَد دُده... دَد دُده...
چی می گی خوب؟ دَد دُده...
چی؟ دیب نه. دَد دُده...
رنگ شده؟
بله: دَد دُده...
چی رنگ شده؟
سیب رو گرفت سمت من و دوباره گفت: دَد دُده...
مگه میشه؟ کجاش؟
نگاه کردم دیدم سیبش سرخ و سفیده.
یک جاهایی اش قرمز بود.
به قرمز هاش میگه رنگ شده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

0.4447479
16 مهر 96 9:39
0/48733----با سلام دوست عزيز به وبسايت يکتا فايل دعوت شديد براي دانلود فايل رايگان دانلود هر فايلي که دنبالش هستي وبسايت يکتا فايل www.yektafile.ir منتظرت در يکتا فايل هستم ----3/122332